پست 59 (پسره مادر می ایستد!)
فکر کنم گفته بودم که میترسی وایستی! الان شیر مرده مادر شدی...وقتی میزارمت میگم تن تن...سریع دستتو از من جدا میکنی و تعادلتو حفظ میکنی و وامیستی... هوراااااااااااا آفرین فکر کنم تا عید دیگه راه بیفتی...البته من عجله ای ندارم...فقط دوست دارم خودت لذت راه رفتنو بچشی آخه می دونم که چقدر خزیدن کاره سختیه ببین چقدر وایستادی که حتی تونستم ازت عکس بگیرم... تاریخ عکس: 18 بهمن 92 قربونت برم... اینجام دیگه خوابت میاد...شب ه و دراز کشیدی که کم کم بخوابی... اصلا برای خوابیدن اذیت نمی کنی...اینقدر غلت میزنی تا بخوابی فقط خدا نکنه کسی خونمون باشه یا ما خونه ی کسی باشیم اونوقت تا خیالت راحت نشه که همه خوابیدن نمی خوابی! ...
نویسنده :
مامان
10:10